سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

زبانحال امیر المؤمنین علیه‌السلام با سلمان در شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : رضا دین پرور
نوع شعر : مرثیه
وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
قالب شعر : مربع ترکیب

تویی که یاور و مـنّای احـمدی سلمان            چرا به گریه فـتادی، مـردّدی سـلـمان
بیا به داخل خـانه، خوش آمدی سلمان            چه خوب شد که سری هم به ما زدی سلمان


درست آمـده‌ای! خـانۀ عـلی اینجـاست
درست آمده‌ای! این گرفته رو زهراست

عزای صاحب عزا را کسی نمی‌خواهد            بـیا که خاطـر ما را کسی نـمی‌خـواهد
عـلـی ولی خـدا را کسی نـمی‌خـواهـد            مریض هست و شفا را کسی نمی‌خواهد
درون سیـنه‌شـان ارزنی ارادت نیست
خـداوکیل، کسی نیـتـش عـیادت نیست

مگو که چشمِ منِ زار، خون گرفته چرا            مگو که خانه‌ام این بار، خون گرفته چرا
مگو که این در و دیوار، خون گرفته چرا            مگو که بستر بیمار، خون گرفته چرا
سئوال کن که چه دیدند فضه و اسماء
سئوال کن ولی از من نه؛ از خود زهرا

به قدر غایت یک مرد، پای من جنگید            زمین نخورد و به پای ولای من جنگید
ز ذوالفـقـار، فـراتر برای من جـنگـید            چو صبر دست مرا بست، جای من جنگید
نداشت دشـمـن حـیـدر، تـصور زهـرا
بـبـین پـنـاه گـرفـتـم بـه چــادر زهــرا

دعـای فـاطـمه‌ام را گـذاشتم مسـکـوت            گمان کنم که هوایی شده رود لاهـوت
وصیتی شده دیشب، که مانده‌ام مبهوت            بیا بگو که بسازم چگـونه یک تابـوت
بـیـا که راز دلـم را به چـاه مـی‌گـویـم
بـبـین چگـونه شده رو به قـبـله بانـویم

نقد و بررسی